در آستانه روز عرفه و همزمان با برگزاری
مراسم معنوی دعای عرفه در کانون فرهنگی
رهپویان وصال، سری جدید مجموعه دست نوشته های حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد با
عنوان "لخته های دل" توسط این کانون عرضه می
گردد.
به گزارش روابط عمومی پایگاه اینترنتی رهپویان،
بنا به اعلام مجری انتشار این کتاب، عرضه سری جدید مجموعه "
لخته های دل " که در 8 مجلد توسط
انتشارات "طوبای محبت" به چاپ رسیده است، همزمان با مراسم دعای عرفه در
تاریخ 29 آذر 1386 شروع خواهد شد.
به گفته مدیر واحد انتشارات خواهران کانون
فرهنگی رهپویان وصال - شیراز، مکان های زیر به عنوان مراکز رسمی عرضه این کتاب
معرفی شده اند :
- موسسه صوت الحسین (ع) : شیراز، خیابان خیام، پشت مسجد خیرات / تلفن تماس :
2330969-0711
- شنبه شب ها و کلیه مراسم ها : شیراز، بلواز زرهی، خیابان شهید آقایی،
حسینیه سید الشهداء (ع) غرفه واحد انتشارات ( خواهران و برادران )
علاقمندان از تاریخ شنبه 1 دی 1386، می توانند با مراجعه به محل های فوق الذکر
نسبت به تهیه این مجموعه اقدام نمایند.
لازم به ذکر است که پیش از این، از مجموعه "لخته های دل"، 10 جلد کتابچه به چاپ
رسیده بود که متن همه 10 جلد نخست در سری جدید نیز موجود می باشد.
7/12/71 شیراز
ادامه دارد...
هو الجمیل
11/4/70 مشهد مقدس
هو الجمیل
11/4/70 مشهد مقدس
هو الجمیل
نوار توبه
- عجب نواری بود. دمت گرم. از این نوارا بازم داشتی التماس دعا.
- کدوم نوار. نوار توبه شیخ حسین رو می گی ؟
- آره، راستی، گفتی سه تا نواره، اینا که فقط دو تاست ، پس کو یکی دیگه؟
- دادم دست مهدی، برو ازش بگیر.
دو روز از صحبتهای من و محمود گذشته بود، حال محمود کاملا تغییر کرده بود،
فکر نمی کردم اینقدر نوارا روش تاثیر بذارن،
یه روز گفت: محمد بیا بریم یه سر دور و بر خط. میخوام باهات صحبت کنم.
- پیاده؟ بابا، جون مادرت خیلی راهه ها!
- عیبی نداره. بیا کارت دارم، کارت دارم را یه طور خاصی گفت،
با بغض و کمی التماس در لحنش، تعجب کردم، گفتم: خیلی خوب، بریم.
دو سه ساعتی طول کشید تا به خط رسیدیم. تو راه همش حرف زد و گریه کرد.
برام گفت که فامیلاش آدمای خوبی نیستند. از دست دختر عمه هاش که
همسایشون بودند
کلی شکایت کرد. برام گفت که اونجا زیاد وضعش خوب نبوده.
گفتم حالا واسه چی این حرفا رو به من می زنی؟!
- نوارت خیلی خوب بود. خدا تو رو سر راهم گذاشته. دیگه توبه کردم. توبه نصوح.
همانطور که حاجی گفت، ولی محمد جون، اون جای نوار رو یادته، اون جایی که
اون غلامه از حضرت رسول پرسید : حالا که ما توبه کردیم بگو ببینم، خدا ما رو
وقت گناه کردن می دیده؟ حضرت هم جواب مثبت داده بودند ...
- آره یادمه.
- خوب منم دوست دارم مثل همون سیاهه، داد بزنم بمیرم. ولی نمی تونم.
( دیگه هق هقش بلند و شدید شده بود ) میگی چکار کنم. معلومه هنوزم آدم
نشدم!
- نه داداش، هر کس یه طوریه، تو هم الان بهترین موقعیته. خودتو بِکَن.
- از کجا بفهمم آمرزیده !؟
- بهت نشون میده. نمیدونم. بابا من خودم پرتم !! ...
از آن روز محمود چسبید. ول هم نکرد. خدا هم نشونش داد. کارنامه اش را هم
دیدم.
بدنی پاره پاره. جنازه ای بی سر با جگری پاره پاره و دست و پایی قلم شده. مثل
عباس (ع) مثل حسین (ع) و مثل فاطمه (س). روز سومش بود، گفتند مادرش
دنبال تو می گرده!
- دنبال من !؟ منو از کجا می شناسه ؟
رفتم، چادری بود، شاید هم چادری شده بود. گفت : محمد آقا، اون نوارهای توبه
حاج آقا انصاریان را لطف کنید بدهید. می خواهیم از روش بزنیم !؟ ...
بله محمود تو وصیت نامه اش نوشته بود. هم از نوارها، هم از صاحب نوار ها ! :
« محمد جان، از اینکه راهی پیش پایم نهادی آدم بشوم متشکرم،
فکر می کنم الان که داری این وصیت نامه را می خوانی
خدا به من آمرزیدنش را نشان داده باشد، انشاءالله در آن دنیا تلافی می کنم. »
آتیش گرفتم، 6 سال برگشتم عقب. 7 سال پیش من این نوارا رو گوش کردم.
شاید تا حالا پنجاه بار هم دوباره.
یکی پرید! یکی آدم شد! یکی هم مثل من نه پرید و نه آدم شد !!
خانواده ای براه راست آمدند و یکی هم مثل من
بسرعت در بیراهه جلو رفت !! ... همین !
4/4/70 شیراز روز امتحان روانشناسی ؟! ....
ادامه دارد...